کتاب یک چیز سیاه نویسنده و تصویرگر آن رضا دالوند است، توسط نشر فاطمی منتشر شده است.
در صبحی دلانگیز که خورشید نور خود را لابهلای درختان میپاشید و جنگل زیباتر از همیشه به نظر میرسید. درست وسط جنگل چیز سیاهی به چشم میخورد. پلنگی که از آنجا میگذشت فکر کرد «چیز سیاه» یکی از خالهای اوست که افتاده، کلاغ فکر کرد تکهای از شهاب سنگ است و سریع رفت تا به دیگران خبر بدهد. جغد فکر کرد تخم یک اژدهاست و…
بخشی از کتاب
صبح زود بود و جنگل رنگارنگ تر و زیباتر از همیشه به نظر میرسید.
درست وسط جنگل، لابهلای درختهای سبز و قرمز، چیز سیاهی به چشم میخورد.
پلنگی که از آن جا میگذشت چیز سیاه را دید. جلو رفت و خوب نگاهش کرد.
یکهو ترسید و گفت: «حتما یکی از خال های من است که دیروز موقع شکار روی زمین افتاده! باید به پلنگ ها بگویم دیگر شکار نکنند؛ وگرنه خالهایشان میریزد.»
آن وقت دوید و از آن جا رفت.
کلاغی که در آسمان پرواز میکرد، از بالا چیز سیاه را دید. پایین آمد. کمی آن را با منقارش جا به جا کرد. یکهو انگار که چیزی یادش آمده باشد، گفت: «این حتما تکهای از یک شهاب سنگ است! شاید قرار است آسمان پایین بیفتد و جنگل را از بین ببرد.»
کلاغ قارقار بلندی کرد. بعد پر زد و رفت تا این خبر را به گوش بقیه برساند.
روباه که با سروصدای کلاغ از خواب بیدار شده بود، به طرف صدا رفت.
چیز سیاه را دید؛ اما هرچه فکر کرد و بو کشید، نفهمید چیست.
او که قصههای زیادی در مورد شهر و قصر پادشاه شنیده بود، با خودش گفت: «فکر کنم این چیز سیاه جواهر شاهزاده خانم است که کلاغ آن را تا این جا آورده. لابد شاهزاده خانم کلی هم به خاطر گم کردن جواهرش گریه کرده. حالا حتما پادشاه، سپاهش را برای پیدا کردن آن به این جا میفرستد. باید به همه بگویم تا گرفتار سپاه پادشاه نشوند.»
روباه به سرعت از آن جا دور شد تا همه را خبر دار کند. …
نشر نوشته خواندن کتاب «یک چیز سیاه» را به گروه سنی ( 7 تا 10 سال )، پیشنهاد میکند.
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.