کتاب بچه های راه آهن نوشتهی ا. نسبیت و ترجمهی پری منصوری (کیانوش) است. کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان این کتاب را برای گروه سنی د (۱۲+) منتشر کرده است.
بخشی از کتاب
قضیه مربوط به روزی است که مادر به «میدبریج» رفته بود. او تنها بود. اما قرار بود بچهها به ایستگاه بروند واز او استقبال کنند. آنقدر ایستگاه برایشان عزیز بود که طبیعتاً یک ساعت قبل از اینکه قطارِ مادر برسد، حتی اگر قرار بود قطارها تأخیر هم نداشه باشند، که البته احتمالش خیلی ضعیف بود، توی ایستگاه بودند. حتی اگر روز آفتابی و قشنگی هم بود، باز هم شکی نداشت که خودشان را خیلی زود به آنجا میرساندند و لذتِ جنگل، مزرعه، صخرهها، و رودخانههایی را که در پیشِرو داشتند نادیده میگرفتند. اتفاقاً یک روز بارانی بود و نسبت به روزهای آخر بهار، خیلی سرد بود. باد شدیدی میوزید و دستهدسته ابرهای ارغوانیِ تیره را در پهنهی آسمان پراکنده میکرد. بهقول فیلیس، مثل یک دسته فیل خیالی بودند که به چرا میرفتند. باران بهشدت میبارید و آنها ناچار شدند فاصلهی خانه تا ایستگاه را بدوند. بعد باران تندتر و تندتر شد و قطرههای آن بهطور مایل به شیشههای باجهی فروش و آن سالن سردی که اسمش سالن انتظار عمومی بود میخورد.
فیلیس گفت: «درست مثل این میماند که توی یک قصر محاصره شده باشیم. به تیرهای دشمن که به باروی قصر میخورد نگاه کنید!»
کتاب بچه های راه آهن را از فروشگاه اینترنتی نوشتهبوک بخواهید.
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.