کتاب شب به خیر، خوب بخوابی!

شب بخیر، خوب بخوابی! (Good Night, Sleep Tight, Don’t Let the Bedbugs Bite!) از اردوگاه تفریحی های‌دی‌هو آغاز شد. همان اردوگاهی که گیلبرت حسابی برای رفتن به آنجا هیجان‌زده بود. قرار بود او و دوستانش گروهی به اردوگاه تفریحی بروند و شب را آنجا بخوابند. بالاخره روز موعود فرا رسید. گیلبرت به همراه فرانک و دیگر دوستانش سوار اتوبوس شد، اما به نظر می‌رسید مسأله‌ای فرانک را حسابی نگران و مضطرب کرده؛ ماجرا از این قرار بود که برادر فرانک به او گفته بود در اردوگاه تفریحی های‌دی‌هو یک شبح هست و او باید مراقب باشد تا نکند یک وقت شبح از جایش بیرون بپرد و بنا کند به فریاد کشیدن…